ني ني ها
امروز صبح كه از خواب بيدار شديم ديديم كلي برف اومده. قرار بود بريم خونه ماماني كه حمومت كنيم .عصر هم خاله من قرائت گرفته بود . اونجا دعوت بودم .خلاصه بابا با زحمت زياد ماشين رو آورد بيرون و مارو برد خونه ماماني. برديمت حموم طبق معمول محكم وان رو گرفته بودي و گريه مي كردي . عصر هم موندي پيش بابايي و دايي رضا وما رفتيم قرائت . بابايي باهات بازي كرده بود و دايي رضا هم تو رو خوابونده بود. پسر خوبي شده بودي و زياد اذيتشون نكردي .
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی