آرتين شجاع من
پا به پاي كودكي هايم بيا كفش هايم را به پا كن تا به تا
پابكوب و لج كن و راضي نشو با كسي جز عشق همبازي نشو
غصه هرگز فرصت جولان نداشت خنده هاي كودكي پايان نداشت
هر كسي رنگ خودش بي شيله بود ثروت هر بچه قدري تيله بود
مثل تو ديگر كسي يكرنگ نيست آن دل نازت برايم تنگ نيست؟
رنگ دنيايت هنوزم آبي است ؟ آسمان باورت مهتابي است ؟
هر كجايي شعر باران را بخوان ساده باش و باز هم كودك بمان
بعد از كلي تاخير بردمت آزمايش يك سالگي.نمونه ادرارت رو با كلي زحمت تو خونه گرفته بودم . رفتيم خون بگيرن ازت.اول كه وارد شدي مثل هميشه با كلمات قَ . مَم با همه حرف زدي . وقتي دكتر آمپول رو وارد دستت كرد چيزي نگفتي. بعد ديدي در نمياره و طول كشيد شروع كردي به گريه . بعد تموم شدن هم به من عصباني شدي .چون بغل من بودي . دكتر رو دستت پنبه و چسب گذاشت . رسيدي خونه پنبه رو خوردي...