آرتين و مامانش روي پل
امروز يه اتفاق جالب افتاد. داشتيم با ماشين خودمون مي رفتيم خونه ماماني . من رانندگي مي كردم و آرتين كوچولو هم آروم رو صندلي بغلي نشسته و كمربند ايمنيش رو هم بسته بود. همينكه پيچيديم توي كوچه ماماني ماشين درست روي پل خاموش شد. هر قدر استارت زدم فايده اي نداشت.با آرتين نشسته بوديم تو ماشين و آرتين از اينكه نمي تونست كمكي كنه ناراحت ودر شرف گريه بود كه يكي از اهالي كوچه اومد كمكمون . به بابايي هم زنگ زدم اونم اومد وخلاصه با هر بدبختي بود ماشين رو روشن كردند.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی