آرتین منآرتین من، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 6 روز سن داره

آرتین... مرد کوچک خانه ما...

آرتين 1 ساله

پسرم ... امروز در آخرین روز اولین سالگرد زندگیت یك بهار، یك تابستان ، یك پاییز و یك زمستان  را لحظه به لحظه دیدی زندگی کردی  ... از این پس .... همه چیز ِ جهان ....تكراریست ... همه چیز ...... جز مهربانی ... " نیما یوشیج "   از اينكه در عنوان مطلب نوشتم يك ساله هم خوشحالم هم ناراحت. خوشحالي وناراحتي از اينكه بزرگ شدي .ديگه اون كوچولوي  سبك و بي دندون و بي حركت كه هر جا ميذاشتم ميموند نيستي .كوچولويي كه شايد سخت ترين كارش اين بود كه به آويزتختش چشم بدوزه و به آهنگش گوش بده . ديگه بزرگ شدي خوشگلم. مرد شدي . 4دست و پا ميري و تموم خونه رو ميريزي به هم . اسباب بازيها...
7 مرداد 1392

.............پارسال اين موقع

و من چه عاشقانه می پَرستـــــم تمام آن لحظه هایی را که به نام می خوانمت و تو با " نگاهت " مرا بیـخود می کنی از خودم   پارسال دقيقا اين موقع كه تو هنوز پاهاي كوچولوت رو به زمين نذاشته بودي من و بابا براي فردا ساك آماده كرديم.از اتاقت فيلمبرداري كرديم . الان ......... داشتيم خونه رو براي تولد يكسالگيت تزيين مي كرديم . چون فردا براي افطار و به مناسبت تولدت مهمون داريم.تو هم خوابيدي . اين روزها خيلي بامزه ميخوابي مثل كسي كه سجده كرده باشه.                               ...
6 مرداد 1392

قربوني براي آرتينم

پارسال كه به دنيا اومدي قرار بود گوسفند قربوني كنيم كه بنا به دلايلي موند براي امسال.امروز اينكار رو كرديم و گوشتش رو من و بابا پخش كرديم. تو هم مونده بودي پيش ماماني اينا.        ...
29 تير 1392

چهار دست وپا

امشب ماماني براي افطار دعوتمان كرده بودخيلي هم زحمت كشيده بود .تو هم آش و سوت آشي خوردي.اين روزها خيلي شلوغ شدي و ما در مقابل تو كم مياريم . از 5شنبه 13 تير شروع كردي به چهار دست و پا رفتن .اوايل يه وري مي رفتي و خيلي كم . ولي در عرض يك هفته كلي پيشرفت كردي : كامل و با سرعت چهار دست و پا ميري . از پله آشپزخونه با مهارت و محتاطانه بالا مي ري ، وارد آشپزخونه ميشي و حمله مي كني به ماشين لباسشويي و كشوها و وسايلشو ميريزي بيرون.موقع پهن كردن سفره سريع و با خوشحالي خودتو مي رسوني تا سفره رو بكشي.بابا مي بردت ميذاردت دورترين نكته هال تا راحت غذا بخوريم ولي مثل كفشهاي ميرزانوروز يه لقمه از گلومون پايين نرفته خودتو مي رسوني.از حالت خوابيده ميچرخي و...
22 تير 1392

آرتين 11 ماهه

بازم آرتينم بزرگتر شد.يه ماهه ديگه يك ساله ميشه.كاش اينقدر سريع بزرگ نشي خوشگلم... مهارتهاي اين ماه : دستت رو ميگيري به بالش يا مبل و خودتو بلند مي كني . همش دوست داري سرپا باشي - الان 5 تا دندون داري و حسابي دست و شونه بقيه رو گاز ميگيري -وقتي ميخواي كار خلافي انجام بدي به من نگاه ميكني و ميخندي كه عصباني نشم من هم قربون صدقه ات مي رم - ...
7 تير 1392

آرتين 10 ماهه - دندون سوم

خوشگل كوچولوي من 10ماهه شد.اووووووووه چقدر بزرگ شدي پيشي من . مهارتهاي اين ماه آرتين: خيلي شلوغ تر شدي-همچنان عشق به مو رو از دست ندادي و الان كه زياد ميري مهموني ناغافل موي دختر بچه هاي فاميل رو ميكشي - عاشق ددر هستي مثل مامان و بابات - اوايل اشيا يا آدم ها رو با كل دستت نشون ميدادي ولي حالا ديگه با انگشتت نشون ميدي- وقتي ميخواي چيزي رو نشون بدي بازوتو ميذاري رو لپت ولپت له ميشه - وقتي ميپرسيم پاهات كو پاهاي تپل و كوچولوت رو با انگشت نشون ميدي -يه كار پيچيده هم ميكني وقتي دراز كشيدي و اسباب بازي نزديك پاهاته اونو با پاهات بر ميداري و ميگيري دستت-عاشق ناناي هستي وقتي ميا اتاق ضبط رو نشون ميدي ناناي ميكني دست ميزني كه يعني ناناي بذا...
7 خرداد 1392

جشن دندوني آرتين و روز پدر

جشن دندوني آرتين بالاخره پس از كلي برنامه ريزي امروز جشن دندوني آرتين خوشگلم با خوبي و خوشي برگزار شد . آرتينم الان دو تا دندون خوشگل پايينش رو در آورده كه وقتي قاشق بهشون ميخوره بهترين صداي دنيا ايجاد ميشه.براي اين جشن خيلي ها زحمت كشيدن .مخصوصا ماماني كه آش دندوني آرتين رو پخت وهمراه خاله ها زحمت دسرها رو هم كشيد.جشن منظم و مفصلي بود . جز فاميل همكارهاي من و چند نفر از دانش آموزاي قديمم هم بودن.آرتين بلوز شورتي كه ماماني براي دندوني خريده بود پوشيده . كلي خوشگل شده بود . كلي زديم و رقصيديم وخوش گذشت. امروز روز پدر هم بود كه من و آرتين ديروز كادومونو كه يك جفت كفش بود به باباي آرتين داديم.راستي ديروز جشن بازنشستگي يكي از همكارا(خا...
3 خرداد 1392