آرتین منآرتین من، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 6 روز سن داره

آرتین... مرد کوچک خانه ما...

روزكودك

روز كودك مبارك كودك زيباي من برام هیچ حسی شبیه تو نیست ! کنار تو درگیر آرامشم همین از تمام جهان کافیه.. همین که کنارت نفس میکشم . . . برام هیچ حسی شبیه تو نیست تو پایان هر جستجوی منی تماشای تو عین آرامشه .. تو زیباترین آرزوی منی   ...
16 مهر 1392

آرتين شجاع من

    پا به پاي كودكي هايم بيا                                كفش هايم را به پا كن تا به تا پابكوب و لج كن و راضي نشو                         با كسي جز عشق همبازي نشو غصه هرگز فرصت جولان نداشت                   خنده هاي كودكي پايان نداشت هر كسي رنگ خود...
15 مهر 1392

آرتين 14 ماهه

امروز هفتم مهره و تو چهارده ماهه شدي.ديروز حالت كمي بد بود برديمت دكتر.جالب اينكه حال دكتر بدتر از تو بود وشديدا سرماخورده بود . سرما نخوري خوبه .امروز هم يه روز معمولي بود مثل روزهاي ديگه.صبح كه ما ميريم مدرسه تو هم ميري پيش ماماني .حسابي زحمتش ميدي . دستش درد نكنه. البته به تو خوش ميگذره اونجا.روزهاي تعطيل من كه خونه ايم هم طبق معمول از 7صبح بيدارميشي به شوق خونه ماماني.و يك ساعت طول ميكشه كه بهت تفهيم كنم كه امروز خونه ماماني نميريم . ميري جورابهات رو برميداري و ميذاري رو پاهات كه يعني بپوشون. كفشهاتو نشون ميدي بعدش پاهاتو. كرم ضد آفتابت رو نشون ميدي و صورتت رو. لغت نامه آرتين :گَ (واكنش به صداي فروشنده ها و زنگ تلفن و زنگ در )...
7 مهر 1392

دندون هشتم

مژه بر هم نزنم تا که ز دستم نرود ، ناز چشمان تو ، به قدر مژه بر هم زدنی   امروز صبح متوجه شدم كه دندون هشتمت هم در اومده.چقدر عجله داري براي دندون در آوردن مرد كوچيك من.                             ...
5 مهر 1392

واكسن يك سالگي با تاخير

كوچولوي من بالاخره امروز با يك ماه و نيم تاخير واكسن يكسالگيتو زديم . همراه بابا رفتيم. .اوايل با ماماني مي رفتيم .من بردمت تو اتاق. از ترس گريه ام گرفته بود . ولي تو انگار نه انگار.به كاركنها لبخند مي زدي و بهشون (بَ بَ) ميگفتي .تلفن روي ميز رو نشون ميدادي وبلند ميگفتي(قَ) .حتي ميخواستي پستونك يه بچه رو از دهنش برداري. خلاصه بساطي بود.اونقدر ذوق زده بودي كه وقتي خانم پرستار آمپول رو زد اصلا نفهميدي.كوچولوي من بزرگ شده ديگه.راستي وزنت 12 كيلو و 100 گرم شده بود. راستي دندون هفتمت هم در اومده.پايين سمت چپ دندونهاي وسطي ...
25 شهريور 1392

آرتين 13 ماهه

آرتين من يك ماه ديگه بزرگ شد و ديگه براي خودش مردي شده .هنوز راه نميره .همون 6تا دندون رو داره.هنوز واكسن يك سالگيش رو نزديم .ولي كلي شلوغ شده.خوب سرپا وايميسته و چند قدمي به تنهايي راه ميره . علاقه خاصي به قندون داره ولي قنداشو نميخوره.حلقه آبي هرم هوشش رو مشناسه.از بين حيووناي اسباب بازي سگ و جوجه رو ميشناسه.همچنان عاشق مو  و كنترل و ضبط و موبايل هست . بعضي لغات رو ميگه. لغتنامه آرتين : گَ(واكنش به صداي فروشنده ها و صداي گوشي وصداي آيفون ) - ماما - بابا  -    بَ بَ ( ني ني ) -  قاقا - مَم ( شيشه شير )(مامان)-   ...
7 شهريور 1392

اول مهر

مهر ماه که می رسد تنگ می شود دلم برای مدرسه می دود دوباره کودک درون من پابه پای کوچه های مدرسه یاد روزهای کودکی به خیر روزهای ساده ای که زندگی مثل مشقهای خط نخورده ساده بود لحظه های کودکانه که لذتش تا همیشه جاودانه می نمود ..   امروز اول مهر بود.من تعطيل بودم ولي بابا رفته بود مدرسه.تو هم از صبح دنبال بابا ميگشتي و چهار دست و پا اينور اونور ميرفتي و صداش مي كردي. اين روزها شلوغتر شدي.علاوه بر فندك اجاق گاز ، ماشين لباسشويي رو هم روشن و خاموش مي كني .خونه رو جارو ميكني. وقتي جاروبرقي يا اتو رو ميبيني ميگي ((چس)). راستي علاوه بر من ب...
1 شهريور 1392

مسافرت آرتين خان

مسير دومين مسافرت چند روزه آرتين : تبريز- سرعين- آستارا- فومن(قلعه رود خان) دوشنبه21 مرداد ساعت 5 عصر راه افتاديم . براي شام رفتيم ال گلي.شب مونديم خونه خاله نير . صبح هم حركت كرديم به سمت سرعين.كلا خوش گذشت و آرتين از اينكه در جمع ماماني و بقيه بود خوشحالي غير قابل تصوري داشت . بر خلاف مسافرت قبلي آرتين ورجه وورجه مي كرد و از لبه تختها مي گرفت و  راه مي رفت .جمعه 25 مرداد برگشتيم خونه.                                          ...
26 مرداد 1392

تولد يكسالگي آرتين

حســــــــ بودنت قشنگ تریـــ ـــ ــن حس دنیاست تو ڪـﮧ باشی هر روز را .. نـــ ــــــ ــــ ـــــه هر ثانیه را .. عشــ ♥ــ ــ ♥ـق است مي نويسم به ياد آن روز گرم تابستان كه تو قدم به دنيايم گذاشتي.به ياد آن لحظه اي كه براي اولين بار ديدمت و صداي گريه ات را شنيدم .يك پسر كوچولو وناز با دست وپاي كوچولو. يك سال گذشت، از روزي كه تومرد كوچك خانه ام شدي .از روزي كه لحظاتم با حضور تو رنگ ديگري گرفت و فضاي خانه ام از صداي تو آكنده شد و با قدم هاي كوچكت مزين شد. دنيا را برايم بهشت كردي با آمدنت نازنينم... امروز روز تولد توست و من هر روز بيش از پيش به اين راز پي مي برم كه تو خلق شده اي براي ...
7 مرداد 1392