روزمادر
سرم فقط برای بوسیدن دست های تو خم می شود مادر
امسال دومين ساليه كه من مادرم.مادر بودن حس قشنگ و عجيبيه.آدم تا تجربه نكنه درك نمي كنه.اينكه يه موجود كوچولو با توانايي هاي حداقل كه فقط با چشمهاي كوچولوش نگاهت ميكنه و با دستهاي نازش انگشت هات رو فشار ميده، نه ميتونه بشينه ، نه مي تونه راه بره ، نه دندون داره غذا بخوره ، نه مي تونه حرف بزنه ،به تو سپرده ميشه و تو براش مادري مي كني و هر روز شاهد بزرگ شدنش ، قد كشيدنش ، نشستنش ،دندون در آوردنش ، بدو بدو كردنش هستي و با هر كارجديدش كلي ذوق مي كني و قربون صدقه اش ميري . .بهترين لحظه وقتيه كه براي اولين بار بهت ميگه مادر و ...انگار تمام دنيا رو بهت ميدن..... و امسال دو ساله كه من مادرم. مادر يه پسر ناز و دوست داشتني .
امروز عصر من جلسه داشتم.آرتين رو هم آماده كردم و با هم رفتيم مدرسه جلسه تعامل برگزار شد و همكارام داشتن آرتين رو ميخوردن.آرتين هم كمي !! شلوغي كرد. توي حياط مدرسه كلي پياده روي كرديم و با ديدن كلاغ هايي كه كف حياط مي نشستند كلي ذوق مي كرد و دنبالشون مي دويد. بعد دو تايي رفتيم خونه آنا ( بابا كلاس داشت ). و كادوي روز مادرش رو داديم.بعد براي تبريك رفتيم خونه ماماني و شام مونديم اونجا