آرتین منآرتین من، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 6 روز سن داره

آرتین... مرد کوچک خانه ما...

تعطیلات عید94

این روزها مشغول عید دیدنی هستیم.آرتین کلی عیدی نقدی و غیر نقدی جمع کرده.هر جا میره بهش تخم مرغ میدن زود میاره میده به من و میذارم کیفم.بعضی وقتها همونجا تخم مرغه رو نوش جان میکنه.   ...
3 فروردين 1394

اولین پست سال 94سال بز

جمعه 30 اسفند 93 ساعت 2و ربع نصف شب سال 94 تحویل شد...آرتین کوچولو که خواب بود . من و بابا بیدار بودیم و سال رو نو کردیم . خونه مرتبه...سفره هفت سین چیده شده .... شیرینی و آجیل در ظروف مخصوص گذاشته شده... و همه چی برای ورود مهمونهای عید محیاست... فقط ای کاش به قول بعضی ها یه یافت بزنیم خونه همیشه اینجوری مرتب و تمیز بمونه و اسباب بازی پخش نشه وسط هاااال .....     ...
1 فروردين 1394

آخرین پست سال 93

چند روز دیگر امروز ، پارسال می شود کمی ساده اندکی خنده دار و قدری عادی! امروز سالهاست می رود وما همیشه چشممان پی فرداست. افسوووس... به فکر پاییز تابستان را وبه فکر بهار زمستان رافدا می کنیم. جشن میگیریم...  عید میگیریم ...  ودوباره همانی می شویم که بودیم با اختلاف چند تار موی سپید تر!!!!.....   در روزهای پایانی سال هستیم.امسال هم گذشت با تمام خوبیها و بدیهاش.آرتینم یک سال بزرگتر شد.دو اتفاق مهم امسال عروسی خاله نیر و خاله منیر بود که آرتین صاحب دو عموی دیگه شد. هفته قبل خانومهای...
29 اسفند 1393

چهار شنبه سوری 93

آتشی روشن کردم و عهد بستم تا خاموش شدنش دعایت کنم. می دانم به آنچه میخواهی می رسی.... چون من هر بار یک هیزم به آن اضافه می کنم. آرتین کوچولوی خوشگلم امسال سومین چهار شنبه سوری عمرش رو دید. باز هم خونه مامانی بودیم. البته امسال دو تا عمو به جمعمون اضافه شده بودن.عموی خاله منیر و عموی خاله نیر. مثل هر سال آتش روشن کردیم و ترقه و آبشار و ..... که آرتین با اشتیاق تمام ما رو همراهی کرد و خوش گذشت . اینم بگم که شب هایی که خونه مامانی دور همیم ، وقت برگشتن آرتین میره میچسبه به عمو علی و باماشین اون میاد خونه مون. ...
26 اسفند 1393