بدون عنوان
بدون عنوان
من : آرتین .... ! وقتی من عصبانی میشم چیکار میکنم ؟ آرتین : ...
نویسنده :
مامان آرتین
1:18
بدون عنوان
امروز( پارک ملت )
بدون عنوان
کاش این روزها....چشمهایم هر چه می دید ضبط میکرد...با همین کیفیت ! گوشهایم هرچه می شنید ذخیره میکرد....با همین وضوح ! دستهایم ...تنم...آغوشم...خاطره ی این لحظه های کوچکی و بغل کردنهای بی حسابت را زنده نگه میداشت...با همین تازگی ! کاش بوی تن و گردنت را ذخیره می کردم ! برای روزهای بی بازگشتت ... کاش قلبم...توان دلتنگیِ این روزهای بی بازگشت را داشته باشد ... دلم به شیرینی روزهای پیش رو خوش است ... و امـــــــروزم را تا میتوانم می بینمت! می شنومت! میبویمت! در آغوش می گیرمت ... بیا بغلم پسر...بیا وقت تنگ است...بیا تا عمیق نفس بکشمت...بگو تا گوش کنم... بخنـــــــــــ...
نویسنده :
مامان آرتین
1:12
بدون عنوان
وااای ... که وقتی نیستی خونه چقدر دلگیره...چقدر جات خالیه .....چقدر چشمام دنبالت می گرده....منتظرمیشم بگی نسیین و بیای از سروکولم بالا بری امروز صبح رفتیم پارک ملت و تو سنگ انداختی توی آب.اونم فقط سنگهای (عِچَ ). عصر هم مامانی و نیر اومدن خونه مون. وقت رفتن با اونا رفتی ...
نویسنده :
مامان آرتین
0:52