آرتین منآرتین من، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 21 روز سن داره

آرتین... مرد کوچک خانه ما...

بازم مسافرت......(26-27-28 شهریور)

اینبار با مامانی اینا رفتیم مسافرت. مثل همیشه خیلی خوش گذشت.مخصوصا به آرتین .آرتین که داره حرف می زنه کلی با شیرین زبونی هاش مسافرتمون رو خاطره انگیز کرد. به بابایی میگفت : آجی (حاجی ) .. با تخم مرغ  زد تو سر دایی . با شیشه نوشابه باباشو زد. و خلاصه کلی شلوغی کرد و آتیش سوزوند. ...
30 شهريور 1393

دیدار بعد از 12 سال

این چند روزه سرمون شلوغه . عمه فاطی از تهران اومده و بساط مهمونی به راهه. آرتین کوچولوی من هم با دختر عمه ها بازی می کنه .با آیلین آبشون توی یه جوب  نمیره و میزندش. دوشنبه 24 شهریوررفتم تبریز خونه دوست دوران دانشجوییم سعیده. سعیده دو پسر ده ساله و ده ماهه خوشگل داره.اخلاق سعیده عوض نشده بود.مثل همیشه گرم و مهربون.باورم نمیشه از اون دوران شیرین 12 سال میگذره. اون روزها همه مون دخترهای جوون هیجده ساله ای بودیم سرشار از انرژی و البته بدون مسئولیت. رفته بودیم دانشگاه که درس بخونیم و در آینده کسی بشیم برای خودمون.و الان همون آینده بود.همه مون شاغل شده بودیم. هر کس برای خودش تشکیل زندگی داده بود و بچه و مسئولیت و ... کمی از ش...
24 شهريور 1393

آرتین 25ماهه

این روزها آرتین شلوغتر شده.دیگه هیچی سر جاش نیست.ادکلن توی آشپزخونه پیدا میشه... گردنبند من توی ساک.... ماشین اسباب بازی توی آشپزخونه و اتاق خواب.....توپ  هم که همه جاهست چون حدود ده تا توپ داره آرتین که به اتاق ها و آشپزخونه یکی دو تا می رسه.علاقه عجیبی به طلا پیدا کرده.هر وقت من با تلفن حرف می زنم خرابکاری می کنه.وقتی مامانی نماز میخونه آرتین هم روسری سرش میکنه و وایمیسته به نماز.مدام دستهاشو عقب جلو می بره و زیر لب میگه ( ابَّ  -اب َّ ) . ا ز کارهی جالب آرتین اینه که وقتی برقها قطع میشه ذوق میکنه زود بلند میشه و همه لامپها و تلوزیون و لباسشویی رو تست می کنه.اگه دستش به لامپ نرسه با مگس کش اونقدر ض...
7 شهريور 1393

مسافرت بابلسر(17 تا 24 مرداد )

این چند روزه که نبودیم رفته بودیم مسافرت.اول رفتیم تهران خونه عمه موندیم .بعد با همدیگه رفتیم بابلسر.÷سر خوبی نبودی اینبار .اذیت نمی کردی ها.ولی همکاری هم نمی کردی.نه گذاشتی درست و حسابی عکس بگیرم . با بچه ها بازی نکردی .آیلین رو می زدی.نه راه رفتی . حیف کفش و دمپایی که برات برده بودم.تو دریا گریه کردی. هواهم خیلی گرم و شرجی بود. ولی خوش گذشت بهمون. عکسها در ادامه مطلب آرتین در رستوران ودر حال خراب کردن دستمال کاغذی ها آرتین در چایخانه ویلا آرتین و دخترعمه هاش (القار= بَب & آیلین = آیدی ) آرتین در ساحل دریا ...
27 مرداد 1393