آرتین منآرتین من، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 7 روز سن داره

آرتین... مرد کوچک خانه ما...

آرتین 23 ماهه

آرتین کوچولوی من کلی بزرگ شده. مـــــــــــــرد شده واسه خودش.بدو بدو میکنه. از بلندی ها می پره پایین. از پله ها ایستاده بالا و پایین میره.خودش سوار سه چرخه اش  میشه و دیگه گیر نمیکنه.کوچه مامانی اینا و بابابزرگ اینا و خونه خودمون رو میشناسه.وقتی عطسه میکنه دستشو میذاره جلوی دهنش. ...و اما غذا خوردنش کامکان مثل سابقه. به زور میخوره و عاشق شیر هست.از نون پنیر خوشش میاد. تغییـــــــــــــــرات لغتـنامه آرتین : آآآآ پس ( هندوانه ) - اِ میز ( خونه مون ) - مَنی ( پنیر ) - دادا ( نون و بربری ) - دوویی ( برنج ) - بُپ ( توپ ) - بات ( ترکید) - آنّا (آنا ) - نایی ( نیر ) - جیزیت ( کلید ) - آپ ( فاب. پودر رختشویی ) -...
7 تير 1393

1 الی 3 تیر( یک مسافرت سه نفره)

سه روز رفتیم یه هوایی عوض کنیم.خوش گذشت خیلی .هوا هم خوب بود.مخصوصا سرعین که یخ زدیم.آرتین رو شبها با پالتو می خوابوندم.آرتین پسر خوبی بود و زیاد شلوغ نکرد. من عاشق این عکسم... ( پایینی ) راهروی هتل فرش شده بود  و آرتین بدون دمپایی راه می رفت ... سرعین - آلوارس ...
4 تير 1393

مراسم دفاعيه خاله نير

امروز رفتیم تبریز برای شرکت در مراسم دفاعیه خاله نیر .مراسم به خوبی برگزار شد و آرتین هم به خوبی همکاری کرد و صداش در نیومد.بعد رفتیم بیرون نهار خوردیم و برگشتیم خونه.آرتین نسبتا پسر خوبی بود. ...
19 خرداد 1393

آرتين 22 ماهه

آرتين كوچولوي من كلي بزرگ شده اين روزها.دو سه روزي ميشه كه جملات دو كلمه اي مي سازه : مااااامااااا...... قَ    -    مااا مااااايييييييي .... قَ    -       دايييييييي ..... ق َ ( ق َ يعني بيا ) عاشق لاك هست و خاله منير وظيفه داره بهش لاك بزنه.غذا خوردنش مثل قبله.فقط هر از گاهي برنج و گوجه فرنگي و هندوانه ميخوره.همچنان عاشق نون پنير و چايي شيرينه .به نون ميگه : دادا .حموم رفتنش هم تغيير چنداني نكرده و با داد و فرياد همراهه.دستش به همه دستگيره ها مي رسه و در ها رو خودش باز ميكنه.از توپ و اسباب بازي هاي فكري خوشش مياد.بعضي وقتها آنا بالا ( تركي ) ميريم پارك سر...
7 خرداد 1393

اين روز هاي آرتين

آرتين داخل كمد ماماني آرتين پودر لباسشويي رو ريخته زمين و مي خنده كه دعواش نكنم آرتين خوشگل من من عاشق اين مدلي خنديدنتم.با اينكه شبيه پير مرد ها ميشي!!!! ...
29 ارديبهشت 1393

يادته پسرم؟

 آهاي تموم زندگيم ، بي تو تمومه زندگيم مي دوني ياد چي افتادم كوچولوي من؟؟؟؟؟؟؟ ياد اون موقع كه خيلي كوچيك بودي و موقع خواب اصلا تكون نمي خوردي و خودم به پهلو ميخوابوندمت. ولي الان..... اونقدر توي تخت حركت ميكني و خودت رو به ديواره هاش مي كوبي كه صبح بيدار ميشم ميبينم دست و پات يا كله ات لاي نرده هاي تخت گير كرده.البته كلي بالش دورت چيدم .ولي همه شونو مي ريزي به هم ...
22 ارديبهشت 1393