آرتین 23 ماهه
آرتین کوچولوی من کلی بزرگ شده. مـــــــــــــرد شده واسه خودش.بدو بدو میکنه. از بلندی ها می پره پایین. از پله ها ایستاده بالا و پایین میره.خودش سوار سه چرخه اش میشه و دیگه گیر نمیکنه.کوچه مامانی اینا و بابابزرگ اینا و خونه خودمون رو میشناسه.وقتی عطسه میکنه دستشو میذاره جلوی دهنش. ...و اما غذا خوردنش کامکان مثل سابقه. به زور میخوره و عاشق شیر هست.از نون پنیر خوشش میاد. تغییـــــــــــــــرات لغتـنامه آرتین : آآآآ پس ( هندوانه ) - اِ میز ( خونه مون ) - مَنی ( پنیر ) - دادا ( نون و بربری ) - دوویی ( برنج ) - بُپ ( توپ ) - بات ( ترکید) - آنّا (آنا ) - نایی ( نیر ) - جیزیت ( کلید ) - آپ ( فاب. پودر رختشویی ) -...
نویسنده :
مامان آرتین
14:21
1 الی 3 تیر( یک مسافرت سه نفره)
سه روز رفتیم یه هوایی عوض کنیم.خوش گذشت خیلی .هوا هم خوب بود.مخصوصا سرعین که یخ زدیم.آرتین رو شبها با پالتو می خوابوندم.آرتین پسر خوبی بود و زیاد شلوغ نکرد. من عاشق این عکسم... ( پایینی ) راهروی هتل فرش شده بود و آرتین بدون دمپایی راه می رفت ... سرعین - آلوارس ...
نویسنده :
مامان آرتین
13:35
مراسم دفاعيه خاله نير
امروز رفتیم تبریز برای شرکت در مراسم دفاعیه خاله نیر .مراسم به خوبی برگزار شد و آرتین هم به خوبی همکاری کرد و صداش در نیومد.بعد رفتیم بیرون نهار خوردیم و برگشتیم خونه.آرتین نسبتا پسر خوبی بود. ...
نویسنده :
مامان آرتین
1:44
آتليه(عکس عکسهای آتلیه )
آرتين 22 ماهه
آرتين كوچولوي من كلي بزرگ شده اين روزها.دو سه روزي ميشه كه جملات دو كلمه اي مي سازه : مااااامااااا...... قَ - مااا مااااايييييييي .... قَ - دايييييييي ..... ق َ ( ق َ يعني بيا ) عاشق لاك هست و خاله منير وظيفه داره بهش لاك بزنه.غذا خوردنش مثل قبله.فقط هر از گاهي برنج و گوجه فرنگي و هندوانه ميخوره.همچنان عاشق نون پنير و چايي شيرينه .به نون ميگه : دادا .حموم رفتنش هم تغيير چنداني نكرده و با داد و فرياد همراهه.دستش به همه دستگيره ها مي رسه و در ها رو خودش باز ميكنه.از توپ و اسباب بازي هاي فكري خوشش مياد.بعضي وقتها آنا بالا ( تركي ) ميريم پارك سر...
نویسنده :
مامان آرتین
2:17
اين روز هاي آرتين
آرتين داخل كمد ماماني آرتين پودر لباسشويي رو ريخته زمين و مي خنده كه دعواش نكنم آرتين خوشگل من من عاشق اين مدلي خنديدنتم.با اينكه شبيه پير مرد ها ميشي!!!! ...
نویسنده :
مامان آرتین
1:33
روز پدر
پدر..... اولين عشق يك دختر اولين قهرمان يك پسر ...
نویسنده :
مامان آرتین
1:21
يادته پسرم؟
آهاي تموم زندگيم ، بي تو تمومه زندگيم مي دوني ياد چي افتادم كوچولوي من؟؟؟؟؟؟؟ ياد اون موقع كه خيلي كوچيك بودي و موقع خواب اصلا تكون نمي خوردي و خودم به پهلو ميخوابوندمت. ولي الان..... اونقدر توي تخت حركت ميكني و خودت رو به ديواره هاش مي كوبي كه صبح بيدار ميشم ميبينم دست و پات يا كله ات لاي نرده هاي تخت گير كرده.البته كلي بالش دورت چيدم .ولي همه شونو مي ريزي به هم ...
نویسنده :
مامان آرتین
3:07