آرتین منآرتین من، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 23 روز سن داره

آرتین... مرد کوچک خانه ما...

تولد بابا + آرتين 19 ماهه

امروز علاوه بر پايان خونه تكوني تولد بابا هم بود كه ما قبلا كادوش رو خريده بوديم با آرتين.چون ميدونستم در اين ايام خودم هم يه پا كوزت خواهم شد.... امروز كوچولوي نازنينم 19 ماهه شد .از خصوصيات جديد آرتين اينكه چند روزيه كه هر وقت دلش بخواد به باباش ميگه ((بابا)). از وقتي كه هوا گرمتر شده در حياط خونه ماماني بازي ميكنه صبح ها.تازه ماماني براش دمپايي هم خريده. دستش به دستگيره درها ميرسه ولي نميتونه در رو بازكنه فعلا.از پله ها چهار دست و پا بالا و پايين ميره. عاشق بربري و نون خالي هست و جوري با ولع ميخوره كه انگار در حال خودن چلو كبابه.البته صبح ها تو خونه ماماني همرا خاله منير نون پنير هم ميخوره خوشگلم. از گوجه فرنگي خوشش مياد.بعض...
13 اسفند 1392

بدون عنوان

پسر در لباس مادر وقتي آرتين خودش پالتو اش رو مي پوشه آرتين در حال كنترل وسايل آشپزخونه   آرتين پشت رول ...
12 اسفند 1392

ايام شريف خانه تكاني

دوشنبه 5اسفند زهرا خانم و آرزو اومدن تو خونه تكوني بهم كمك كنن.البته يه كمك ديگه هم دارم....آرتين خاااااان.... بر خلاف پارسال كه از روي مبل شاهد خانه تكاني بود چون هنوز راه نمي رفت امسال فقط تو دست و پا بود پسر كپل و خوشگلم.دايم يه دستمال دستش بود و با گوشه دستمال در و ديوار رو پاك مي كرد و وسط كار هم با همون دستمال چشمش و بينيش رو تميز ميكرد ( مثل شكيب ) خلاصه خونه تكوني امسال هم تموم شد و خونه مثل دسته گل شده كه البته آرتين به سرعت اوضاع رو تغيير خواهد داد. ...
7 اسفند 1392

ولنتاين مبارك

امشب من و آرتين و باباي آرتين رفتيم بيرون و كباب ترك زديم به رگ.آرتين هم گوش شيطان كر پسر خوبي شده بود ونشست روي صندلي و سيب زميني سرخ كرده و نون ساندويچ خورد.بعد يه دوري تو رستوران زد . اين روز ها آرتين شلوغ شده... توي آشپزخونه هيچي سرجاي خودش نيست.آرتين در يك چشم به هم زدن وسايل توي كشوها و كابينت رو ميريزه بيرون.بعضي وقتها هم كه مثلا جمع ميكنه هر چي رو هر جا دلش خواست ميذاره و اينطوري ميشه كه من روغن رو از توي كشو ، ملاقه رو از توي لباسشويي ، ليوان رو از توي سطل آشغال و... پيدا ميكنم. چند روز پيش بدون كنترل داخل لباسشويي ، اونو روشن كردم.هنوز چند دقيقه نگذشته بود كه صداي تلق تولوق از لباسشويي در اومد.شستن لباسها كه تموم ...
25 بهمن 1392

بدون عنوان

چند كار بامزه : 1 - يكي از كارهاي بامزه آرتين اينه كه نيم خيز ميشه و ميگه (( قْق))--- عكس اول 2 - ديروز صبح كه دوتايي خونه بوديم توي شبكه ورزش آقايي ورزش مي كرد و بلندميگفت : يك......دو........ بعد آرتين يهو با خوشحالي گفت : قْق...... بپ (bop) يعني توپ.يعني فكر مي كرد آقاهه ميگه قق....بپ 3 - امروز من داشتم تلوزيون ميديدم.آرتين هم رفت سر ميزآرايش من يكي از رژ هام كه تموم شده بود رو برداشت.گفتم اشكالي نداره بذار بازي كنه.اومد نشست كنارم و مشغول بازي شد.يه لحظه برگشتم ديدم انگشتش رو كرده توش و موادشو در آورده و ماليده تو سوراخ بينيش و چشماش و سر و صورتش.نمي دونستم بخندم يا گريه كنم.به سختي پاك شد   ...
14 بهمن 1392

تولد يك و نيم سالگي

امشب ماماني براي شام مهمون داشت. خاله نير هم از تبريز اومده بود.ما هم از فرصت استفاده كرديم و ديديم همه دور همند يه كيك خريديم و 4 روز زودتر يك ونيم سالگي آرتين رو جشن گرفتيم.بماند كه آرتين سر گرفتن عكسها كلي مارو اذيت كرد.و از حدود 50 عكسي كه گرفتيم 10 تاش خوب از آب در اومد... عكس هاي پايين به ترتيب : بابايي - دايي - بابا تولد نيم سالگي آرتين (7بهمن 1391) ...
11 بهمن 1392

آرتين 18 ماهه - واكسن 18 ماهگي

امروز آرتين من 18 ماهه شد.وقت واكسنش بود.حدود ساعت نه ونيم ماماني اومد خونه مون و به آرتين قطره داديم و رفتيم بهداشت . اونجا آرتين رو وزن كردن كه 14 كيلو شد.بعد از هر دو پاش واكسن زدن و برگشتيم خونه.كمي باهم توپ بازي كرديم و آرتين طبق معمول پياده روي مي كرد و يه جا بند نميشد.تا اينكه نزديك ظهر پاش درد گرفت و ديگه نتونست راه بره و زمينگير شد. الان هم خوابيده و من دايم تبش روكنترل مي كنم. .   ...
7 بهمن 1392